« .... عشق واقعی، دیدنی و چشیدنی است نه گفتنی. بله، میتوان راه را نشان داد که این هم، کار عقل است. بنابراین، عرفا به تمثیل و داستان متوسل شدهاند. «حسن و دل» در قالب داستان نگارش یافته است. سیبک نیشابوری، اعضا و جوارح آدمی را که جهان صغیر است، «جهان کبیر» فرض کرده و داستان را در محور دو قهرمان اصلی، دل (فرزند عقل) و حُسن (دختر عشق) نگاشته است. عقل، پادشاه کشور مغرب تن است و عشق، پادشاه مشرق تن، که «آب حیات» در آن قرار دارد. دل به دنبال چشمهی آب حیات است که در شهر دیدار نهان است و حُسن حاکم آن شهر. دل پس از دشواریهای فراوان به شهر دیدار میرسد؛ اما در این شهر در دستان «غمزه جادو»، سرور تیراندازان حُسن، اسیر میشود. آنها در این گیر و دار درمییابند با هم برادرند و حُسن، دختر پادشاه عشق، خواستار دل میشود. دل نیز با دلالت خیال و نظر به عشق حُسن گرفتار میآید. عقل با دلالت وزیرش «وهم» دل و نظر و خیال را به زندان میافکند. نظر، خود را رها میسازد و به شهر دیدار نزد حُسن باز میگردد. در این میان، بین سپاه عقل و حُسن درگیری روی میدهد و حُسن قلعهها و شهرهای عقل را تسخیر میکند. عقل، برای مقابله با سپاه حُسن، دل را از بند آزاد میکند؛ او را برای تسخیر شهر عشق بدان دیار رهسپار میسازد و خود در پیاش روان میشود. حُسن از عشق یاری میجوید. در جنگ، دل، اسیر حُسن میشود. ابتدا او را به «چاه ذقن» میافکند و آنگاه با دست تبسم آزاد میسازد. عقل نیز اسیر زلف شده، در سرزمین چین به زنجیر کشیده میشود. بدین ترتیب، مغرب بدن به تصرف مشرق آن در میآید.
حُسن و دل به وصال هم میرسند؛ اما «غیر»، که همان «وهم» در قصهی عقل و عشق، «ابن ترکه» و «قوه واهمه» از نظر فلاسفه است، با نیرنگ این دو را از هم جدا میسازد و بار دیگر دل در سرزمین فراق در بند میگردد. در این میان، نیرنگ غیر آشکار میشود؛ حُسن از کردهی خود پشیمان میشود؛ همت به مدد عقل و دل میآید؛ این بار اندیشه، جای جنگ را میگیرد؛ عشق عقل را به وزارت و دل را به دامادی خود برمیگزیند.
«القصه، مهر عقل را از چین به شهر بدن رسانید، عشق را بر مسند وزارت نشاند و همتسپاه به قلعه هجران کشید و دل را از بند و قید برهانید و رقیب را به جای او بند نهاد و آتش غیرت بر افروخت و غیر جادو را بسوخت و از آنجا به شهر دیدار پیوست و میان حُسن و دل عقد وصلت بست».
این داستان سمبلیک و عرفانی، ارتباط عقل و عشق را به خوبی بیان میدارد. دل فرزند عقل رمز و نهاد قلب است که در قرآن با الفاظی چون «قلب» و «اولو الالباب» و در ادب فارسی به نام «صاحب دل» مورد تایید قرار گرفته است. دل طالب شناخت و شهود ذات حق تعالی است که چشمهی آب حیات جاودانی انسان است. واقعیت این است که عقل در عین حال که چراغ هدایت است و مسیر را روشن میکند، خطاپذیر و مانند پای چوبین سخت بیتمکین است. دل که راه اشراق و شهود و عقل قدسی است، از خطا مصون و همواره در پی محبوب و معشوق خویش است. حُسن، کنایه از آیات و نشانههای الاهی در درون آدمی است که برای هدایت وی به ودیعت نهاده شدهاند. جنگ و تعقیب در جایی است که عقل متعارف در بند وهم و استدلال است. اما دل خود را در بند جنگ نمیبیند، عاقبت تمکین میکند، راه جنگ و تفرقه در مملکت بدن به راه اندیشه منتهی میشود و عشق و عقل همراه میگردند. عقل، وزیر عشق میشود و دل، به وصال حُسن میرسد. بدین ترتیب، عقل با عشق منافات ندارد و چون هر دو ارزش وجودی انسان و هدیهی خدای تبارک و تعالی به اویند، اگر با هم همراه شوند، انسان کامل به مقصد و مقصود خود که همان سیر الی الله و لقاء الله و دیدار یار است، نائل میآید». (منبع: لواسانی، سعید، «رابطهی عقل و عشق تا کجاست؟»، وبگاه «پایگاه حوزه»، برگرفته از «پرسمان»، اسفند 1381، ش. 6)
*******
پیوندهای سودمند:
معرفی سیبک نیشابوری و داستان حسن و دل
واژههای دشوار داستان حسن و دل
پشتیبان اطلاعات: ابرشهر
*******
Neyshabur Information Service
Neyshabur or Nishapur, The Phoenix of The East,
The Land of Philosophy, Mathematics, Mysticism, Poem, Pottery, Turquoise, Rhubarb and
BorzinMehr FireTemple